چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم..نمی خواستم بحث به اینجا بکشه و کدورت پیش بیاد…. چشم باز کردم و سامان رو دیدم که با ناباوری به عسل نگاه میکرد… چشم و ابرویی برای عسل اومدم تا اروم باشه و گفتم: -اجازه بدین لطفا.. سامان دستم رو تو …
توضیحات بیشتر »رمان شوهر غیرتی من/پارت صد و سی
نمیدونستم چرا اما شک داشتم نسبت به این قضیه اصلا نمیتونستم باور کنم چون بنظرم سامیار هیچ نکته ی مثبتی نداشت که رفتارش بخواد خوب باشه واقعا حسابی داشتم به خودم فشار میاوردم و گیج شده بودم ولی خوب نمیدونستم چی باید بگم !. صدام زد ؛ _ لاله به …
توضیحات بیشتر »آدرس جدید سایت دیوان رمان
دوستان عزیز اینم آدرس جدید سایت دیوان رمان DIVANROMAN.IR روی آدرس بالا کلیک کنید…
توضیحات بیشتر »رمان شوهر غیرتی/پارت صدو بیستو نه
با شنیدن این حرف من عصبانی شد و گفت : _ بهتره بفهمی چی داری میگی ، من بهت خیانت نکردم شیرین زن من بود قهقه ای زدم : _ پس چرا من باورم نمیشه واسم سخت هستش بخوام حرفای تو رو باور کنم !. ساکت شده داشت به من …
توضیحات بیشتر »رمان گرداب/ پارت صدو پنجاهو شش
با محبت دستم رو روی بازوش کشیدم و با لبخند سرم رو تکون دادم: -اره عزیزم..ممنون.. عسل “ایشی” کرد و سامان هم صورتش رو تو هم کشید: -اه حالمونو بهم زدین.. سامیار دستش رو انداخت دور گردنم و تکیه ام رو داد به خودش و شقیقه ام رو بوسید: …
توضیحات بیشتر »رمان گرداب/پارت صدو پنجاهو پنج
صورتم رو تو دست هاش گرفت و اروم روی لب هام رو بوسید: -اره عشقم.. -خداروشکر.. این دفعه من رفتم سمتش و لبش رو بوسیدم اما تا خواستم فاصله بگیرم دستش رو پشت سرم گذاشت و اجازه نداد…. عمیق و طولانی مشغول بوسیدنم شد و من هم همراهیش کردم… …
توضیحات بیشتر »رمان شوهر غیرتی/پارت صدو بیستو هشت
_ لاله با شنیدن صدای نازنین خیره بهش شدم و گفتم : _ بله _ چیشده چرا انقدر عصبانی هستی ؟ پوزخندی زدم : _ مگه حتما باید اتفاقی افتاده باشه تا من عصبانی بشم هان ؟ متعجب شده بود چرا امروز دارم انقدر سرد برخورد میکنم اما هیچکس از …
توضیحات بیشتر »رمان گرداب/پارت صدو پنجاهو چهار
با نگرانی زیادی خودم رو کشیدم لبه ی تخت و با هول و سریع رفتم پایین که یهو با اون حالش غرید: -اروم..چه خبرته.. یه لحظه تو جام ایستادم و بعد اروم تر رفتم سمت در و گفتم: -خیلی خب..تو چشماتو ببند تا میام.. از اتاق رفتم بیرون و …
توضیحات بیشتر »رمان شوهر غیرتی من/پارت صدو بیستو هفت
شیرین اصلا نمیتونست جلوی خودش رو بگیره همش باید یه سوتی میداد _ لاله به سمتش مامان ستاره برگشتم و گفتم ؛ _ جان _ بیخیال نیاز نیست اعصابت رو خورد کنی ذاتا میدونی چجور آدمی هست با شنیدن این حرفش ساکت شدم آره میدونستم چجور آدمی هست پس …
توضیحات بیشتر »رمان شوهر غیرتی من/پارت صدو بیستو شش
وقتی امیرعباس اومد حسابی کلافه و عصبانی بود ، نگرانش شده بودم میترسیدم بپرسم چیزی شده که تو به این حال و روز افتادی یا نه ، چند دقیقه که گذشت خودش اومد پیشم نشست و گفت : _ تو چرا بیداری ! _ منتظر تو بودم چرا انقدر عصبانی …
توضیحات بیشتر »رمان گرداب/پارت صدو پنجاهو سه
سرش رو جلو کشید و پیشونیم رو بوسید: -تقصیر تواِ که اینقدر خواستنی هستی و من همه جا دلم میخوادت… اخم کردم و همزمان لبخند هم زدم: -اینقدر هندونه نده زیر بغلم، من حامله ام برام ضرر داره… زد زیر خنده و روی لبم رو محکم بوسید: -شیرین زبونی …
توضیحات بیشتر »رمان آراز
رمان آراز/آدرس جدید با ژانری بسیار جذاب حتما بخونید برای خواندن رمان به سایت زیر مراحعه کنید… BLACK-ROMAN
توضیحات بیشتر »رمان دلبر جداب من/پارت شش
منم تو بغلش دلبری می کردم و می رقصیدم فقط ناز کن منم پوزخندی زدم تو دلم گفتم:اره عزیزم تو فقط به فکر هوستی هه بعدش دویستش ارین اومد ارین:کامیار بیا بریم بسه دیگه کامیار:کوجا من تازه عروسکمو پیدا کردم ولش نمی کنم ایرن:اوه هانی کوجا میری امشب یه …
توضیحات بیشتر »رمان شوهر غیرتی من/پارت صدو بیستو پنج
شیرین با عصبانیت گفت : _ اتفاقا سلیمه همیشه خدمتکار شخصی من بود و حالا این کار شما اصلا درست نیست . صدای امیرعباس بلند شد ؛ _ تو نیاز به خدمتکار شخصی نداری شیرین چلاغ که نیستی میتونی کار های خودت رو انجام بدی پس بهتره ساکت باشی …
توضیحات بیشتر »